حکایت نی | یادداشتی بر فیلم هور در آتش عزیز الله حمیدنژاد
"هور در آتش"، فیلم مهمی است و درعینحال مهجور. یک روایت ناب سینمایی از آدمهای جبهه و قصههایشان. شباهتهایی به مستند "روایت فتح" دارد و به "مهاجر". فیلم قصه می گوید، قصه جدایی، سوز و نِی! هور حکایت فراق «بابا عقیل» است از پسرش. حکایتی از هِجر تا وَصل. از جنس سلوک عرفانی. بابا عقیل پای در وادی طلب میگذارد و در مسیر عشق طِیِ طریق میکند تا قُرب معشوقش حاصل شود. فیلم ما را در امتداد یک سفر ظاهری به یک سلوک معنوی می بَرد. سلوکی که عینی است و در برابر چشم ما شکل می گیرد، تمثیلی از یک عرفان، آن هم به زبان سینما...
سکانس نخست فیلم، هنگامی که پسر نِی را برمی دارد و آن را گرم می کند و صِیقَل می دهد، سپس با گرمای نفس خود به نی حیات می دهد و ناگهان در آینه روبروی پسر، پدر را می بینیم که او نیز در حال نِی زدن است. پسر در ذهنش می بیند. آری نی قرار است و برای ما حکایت می کند: بشنو از نی چون حکایت می کند/ از جدایی ها شکایت می کند. نی و نیزار تمثیلی می شوند بر غمِ هجر و فضای نی زار این حس و حال را در فیلم بیشتر می سازد و قایق که در فیلم مُرکب سفر بابا عقیل می شود و صرفاً جزئی از صحنه نیست، بلکه شخصیت پیدا می کند و در خدمت داستان قرار می گیرد.
شخصیتهای قصه همه ساده هستند و باورپذیر. بابا عقیل شخصیتی بسیار دوستداشتنی است، نمادی از یک پدر ایرانی که به شخصه تا به امروز مثل آن را در سینمای ایران ندیدهام. صمیمی، فداکار و دلسوز. داشتن لهجه هم شخصیت را دوستداشتنیتر کرده است. مولایی قایقران که مرشد همدم پیرمرد میشود، در طول قصه شخصیت پیدا میکند و همانطور که در دلِ پیرمرد جا باز میکند در دلِ ما نیز. بابا عقیل باید در سفر معنوی از تعلقات مادی گذر کند تا به وصال محبوب برسد و این را بهخوبی ما در در قالب داستانی باورپذیر مشاهده میکنیم. در سکانسی همه ی وسایل حتی آن بُقچه دوستداشتنی اش که همواره در بغلش بود را به رود میسپارد و از آن میگذرد.
آتش هور از آتش سینه پیرمرد است در هجر فرزندش. اما رنج سفر و قطع تعلقات آخر، پیرمرد را به وصل محبوب می رساند و این وصل چقدر برای ما شیرین است و میچسبد، با آنکه حمیدنژاد در سکانسی ما را تا ترس کشته شدن پیرمرد میبرد تا یادمان نرود که اگر همهچیز دست آدمها باشد و آن مدد الهی درکار نباشد، ممکن است تقدیر بهگونهای دیگر رقم بخورد. اولین تجربه "عزیزالله حمیدنژاد" در مقام کارگردانی اثری خوشساخت و تأثیرگذار شده که میتوان با آن بهراحتی ارتباط گرفت. دنیای فیلم و آدمهایش واقعی است و نیز متعهد به حقیقت جبهه. یک واقعیت حقیقی که از تجربه مستندسازی حمیدنژاد در جبههها میآید.
حمید نژاد داستان خوبی نوشته است، یک لوکیشن درست برای این داستان انتخاب کرده و ابتدا با گفتن قصه ساده سفر ظاهری بابا عقیل بدون هیچ ادا و اِدعایی آن سفر معنوی را خلق میکند. از سفر ظاهر به سفر باطن میرسد. که اصل سینما به همین گذر از ظاهر به باطن است. تا ظاهری خلق نشود ادعاهای باطنی و ماورایی بر فیلم زیادهگویی است! و هور از این جنس نیست.