مرهمی بر تاریخ فراموشی | نقد شفاهی فیلم سیانور بهروز شعیبی
ایران یکی از بزرگترین قربانیان ترورسیم در جهان با بیش از 17 هزار شهید ترور است و سازمان مجاهدین خلق یا منافقین از بزرگترین و سفاکترین سازمانهای تروریستی علیه ایران است، سیانور از معدود فیلمهای سالهای اخیر سینمای ایران است که روایتبخشی از تاریخ منافقین را سوژه خود قرار داده است.
سیانور محصول سال 94 و دومین ساخته سینمایی بهروز شعیبی است، فیلمی که به یکی از مهمترین وقایع تاریخی قبل از انقلاب، یعنی تغییر گرایش سازمان مجاهدین خلق یا منافقین به مارکسیست میپردازد و پیرنگ اصلی فیلم بر شرح این واقعه بنیان شده است.
در سال 1354 بخشی از اعضای مرکزی سازمان منافقین به رهبری تقی شهرام علاناً تغییر گرایش سازمان از اسلام به مارکسیت را اعلام کرده و از همه کادر و اعضا سازمان میخواهند با این تغییر همراه شوند، گروهی از کادر اصلی به رهبری مجید شریف واقفی و مرتضی لباف با این تغییر رویکرد اعلام مخالفت کرده و این را آغاز انحرافی بزرگ برای چریکهای مجاهد میدانند، شهرام که این مخالفت را نمیپذیرد دستور تسویه شریف و لباف را صادر میکند که به شهادت شریف و زخمی شدن و دستگیری لباف منجر میشود.
در شرایطی که بحث ساخت فیلمهای تاریخی و به خصوص تاریخ معاصر برای بسیاری از فیلمسازان ایرانی بر خلاف بزرگان سینمای دنیا محلی از اعراب ندارد، بهروز شعیبی، کارگردان جوان سینمای انقلاب این سوژه ملتهب تاریخی-سیاسی را دستمایه ساخت دومین فیلم سینمایی خود قرار داد و بخش فراموش شدهای از تاریخ معاصر را به تصویر کشید.
انتخاب سوژههای تاریخی هم دغدغه میخواهد و هم کار تحقیقاتی و از آن مهمتر تعهد واقعی سازنده به تاریخ را، در سیانور هرچند بنا به دلایلی برخی وقایع با سرعت بیشتری نسبت به ماجرای اتفاق افتاده در دهه 50 روایت شدهاند اما کاگردان سعی کرده از واقعیت فاصله نگرفته و انصاف را قربانی نکند.
داستان فیلم سیانور در سه خرده پیرنگ درگیری و تعقیب گریز ساواک برای دستگیری مجاهدین، ماجرا و تبعات تغییر ایدئولوژی محاهدیدن و رابطه عاشقانه بین یک مامور ساواک و یکی از زنان رده بالای مجاهد روایت میشود.
روایتهایی که به واسطه ضعف شدید در فیلمنامه و عدم انسجام درست آن توان شخصیتپردازی درست را پیدا نمیکنند و هبچکدام از داستان به یک سینمای ناب تبدیل نمیشود.
شعیبی در سه گانه ژانری پلیسی، سیاسی و عاشقانه فیلم نتوانسته از پس اجرای کار به صورت کامل برآید و حتی بر خلاف آن چه که خود گفته و عاشقانه فیلم برایش اهمیت داشته حتی از خلق همان داستان عاشقانه نیز ابتر مانده است.
فیلم در ساناریو بیش از حد بر داشتههای تاریخی و ذهنی مخاطب تکیه میکند و شعیبی نه میتواند ساواکی خلق کند، نه مجاهدی و نه عاشقی و حتی به تیپ هم کارکترها نزدیک نمیشوند که شخصیت بماند.
انتخاب بازیگران به خصوص برای نقش مامور مافوق پرونده و شهرام انتخاب درستی نبوده است که در مورد شخصیت شهرام گاها نوع بازی به مخاطب برداشت طنز میدهد!
فلاشبکها از وسط فیلم که قرار است بار اصلی روایتگری را به دوش بکشند بعضا از حالت تعادل خارج و به دلیل عدم حفظ منطق زمانی در برخی سکانسها مخاطب را گیج میکنند.
بهدلیل عدم شخصیتپردازی درست موسیقی خوب عبدی از کار جلوتر است و روی کار نمینشیند و نمیتواند تاثیرگذار باشد.
سکانس شروع فیلم و ترور آن دو مستشار آمریکایی انتخاب مناسب و مقدمه خوبی برای ورود به داستان است، اما این ریتم حفظ نمیشود و خیلی زود به کنی کشیده میشود.
سکانس آخر فیلم به نظر میرسد به هر قیمتی دنال یک پایان ملودرام عاشقانه بوده و هم روایت و هم در اجرا اشکال دارد، سکانس شب قبل از اعدام افراخته و لباف از سکانسهای خوب فیلم است، آن استصال و شکسته شدن خرمان از زاویه سوراخ سلول و باز شدن و حال خوب لباف از معدود لحظات فیلم است که اندکی حس خلق میکند.
در کنار همه این ضعفها نقطه قوت فیلم شعیبی اولا صحنهپردازی عالی است که دهه 50 شمسی را برای ما ملموس میکند و در کنار آن شعاری نشدن داستان که به هر مخاطبی اجازه میدهد بیطرفانه پای فیلم بنشیند و قضاوت خود را داشته باشد.
ساخته شدن سیانور مرهمی است بر تاریخ فراموشیِ سینمای امروز ایران و بهانهای برای کارگردانان که جسورانه به سراغ تاریخ معاصر بروند و از دل هزاران داستان دراماتیک آن قصههای ناب سینمایی استخراج کنند و برای شروع این جسارت و تلاش برای روایت، به بهروز شعیبی جوان باید خدا قوت گفت.
بخش هایی از نقد شفاهی فیلم سیانور در چهارشنبه های سینمایی مسجد الرسول جیرفت (ص)
- ۹۷/۰۷/۲۶